پرداختن به دغدغههای اجتماعی یکی از حلقههای پیوند جامعه با هنر است، اما شیوه پرداخت به دغدغه مشخص میکند که مردم تمایلی به ارتباط برقرار کردن با اثر و روبهرو شدن با دیدگاه و محتوای ذهنی هنرمند را دارند یا نه.
مسعود نجاری، از گروه هنری آفرینش به بهانه نمایش «من باب مرگ» کاری از حسین جوادی (گروه نمایش عدم ) که روی صحنه آمفی تئاتر فرهنگسرای کوثر دماوند به اجرا میرود در یادداشتی نوشت:
پرداختن به دغدغههای اجتماعی یکی از حلقههای پیوند جامعه با هنر است، اما شیوه پرداخت به دغدغه مشخص میکند که مردم تمایلی به ارتباط برقرار کردن با اثر و روبهرو شدن با دیدگاه و محتوای ذهنی هنرمند را دارند یا نه؛ به عبارتی دیگر مردم دوست دارند در آثار هنری بازتاب خود را ببینند با تمام مشکلات و آسیبهایی که در زندگی دست پنجه نرم میکنند و هرچه این تصویر زبانی نزدیکتر به فهم مردم داشته باشد، پذیرش نرمتر و قویتر از سوی تماشاگر رخ میدهد تا متقاعد شود که وقت خود را هزینه کالای هنری نماید .
«من باب مرگ» نمایشی است که این روزهای سرد دیماه ۹۷ روی صحنه آمفی تئاتر فرهنگسرای کوثر دماوند اجرا میرود؛ گروهی پر اشتیاق در دومین تجربه و نخستین همکاری با کارگردانی جوان قصه جنایتها و جرائم فردی را بازگو میکند که عامل آن در پژوهشهای جرم شناسی قائل به شخص است.
شخصی که از مردم و جامعهاش طرد میشود و هرچه این فاصله بیشتر میشود فرد به نیمه تاریک خود نزدیکتر میشود و حالتی میان سایکوز و نوروز پیدا میکند که به اصطلاح روانکاوان همیشه در وضعیت Border Line به سر میبرند درگیر تکانههای صاعقهای میشوند و در پاسخ به آن درنگ نمیکنند که گاهی شیوه پاسخ آنها مجرمانه و تهدیدکننده است.
کارگردان به درستی زبان ابزورد را برای بیان این دغدغه برگزیده است؛ بازی هدفمند و روی خط امیرحسین فاتحی که آنیترین کنشهایش متناسب با محرکهایی است که برای رسیدن به هدف سراسری نمایش چیده شده است؛ صبا کریمی به فراخور نقشی که قصد دارد به روند قصه کمک کند بازی قابل قبولی ارائه میدهد.
درسا نهاوندی، کودک درون صبا کریمی را بازی میکند یا میتوان به عنوان خوانش ذهن کودکانه او نیز آنرا پذیرفت و هرگز شرایط سنی و خرد سالیاش او را از همراهی با همبازیهای خود ناتوان نشان نمیدهد؛ بنابر گفته مشهور زیگموند فروید در طبقهبندی رشد کودکانی که در اثر برخورد با حوادث و شرایط زیستی و وراثتی انرژی روانی خود را در یک مرحله از رشد جای میگذارند؛ نمیتوانند مراحل دیگر را با موفقیت پشت سر گذارند و رشد روانی آنها همیشه در تناقض با فیزیک آنها باقی میماند.
موسیقی نمایش یاری میکند به محتوای ذهنی و سنتز کارگردان از موضوع نزدیک شویم و بیجهت احساسات ما را در جای دیگری گمراه نمیکند؛ طراحی صحنه گرچه مینیمالیستی نیست، ولی ساده اجرا شده است که البته سختی کار بازیگران در گویا بودن نقشهایشان را بیشتر کرده است.
نورها گرچه متوهم طراحی نشدهاند، ولی برای فوکوس و ایجاد تمرکز بر لحظات قصه به درستی بکار گرفته شدهاند؛ نویسنده، متن اسکلتبندی شدهای را برای اجرا نگاشته است و بیشتر بر وجوه ظاهری و تصویر کلی آن اصرار دارد تا محتوای دیالکتیک و جزیئات و آکسیونهای در متن؛ مونولوگها بیشترین بار قصه را بر دو میکشند و به عنصر تکرار نیز توجه شده است؛ کارگردانی میزانسنها برای فهم قصه و شیوه اجرا توجیهکننده است به ویژه چرخیدن به دور یک دایره و پیوست کردن جلوههای تصویری به راکورد همان صحنه؛ مهمترین وجه لحاظ شده از سوی کارگردان در لامکان و لازمان بودن قصه است که ما را برای نشستن و دیدن نمایش بگونه ابزورد متقاعد میکند.
اما پرداختن به شیوه ابزورد بدون ایجاد لایههای پی در پی در قصه و میزانسنهای با نظمی در بینظمی حق مطلب را ادا نمیکند؛ هدف سراسری کارگردان هم عصر با دغدغههای روز جامعه است، اما ایده خوب را ناپخته اجرا میکند, درست است که بازیها و بهطور کلی نمایش ضایع نمیشود، اما خامگی اجرا در مقایسه با ایده ملموس است.
بازیها به مراتب در مقایسه با تجربههای پیشین بازیگران خوب و توجیه پذیر است، اما کمبود خوانش متون فلسفی بهویژه ادبیات دراماتیک تراژیک که ارتباطی مستقیم با آثار ابزورد دارد در مجموعه بازیها و البته شخص کارگردان بارز است که سبب توجه تماشاگر به بعضی از بخشهای صحنه میشود که انتظار بیشتری از نمایش دارد، اما آن را نمیبیند.
بسنده کردن کارگردان به یک اجرا صرف از یک برداشت و ایده ذهنی با احتساب مدت زمان تمرین و مصداقهای مشابه نزدیک به این اجرا از آثار ابزورد نشان میدهد هنوز جای پرداخت و پختگی در نمایش وجود دارد.
اما نباید نادیده گرفت در شهرستانی که اجرای نمایشهای روی صحنه پی در پی نیست و البته گروههای نمایشی بدون هیچ پشتوانه اعتباری و مالی و حمایتی آثار خود را تولید میکنند و در زمان اجرا نیز با مسائل بازبینی و شعائر عرفی و دینی منطقه و هزینههای توجیه ناپذیر و نامنصافه اجرای سالن دولتی از بخش خصوصی، نداشتن رسانه تخصصی و فراگیر بهمنظور معرفی آثار نمایشی خود، محدودیتهای زیرساختی اعم از امکانات آموزشی و فضاهای تمرین و تولید نمایش، کمبود نیروی انسانی توانمند و آموزش دیده و … اجرای این گونه نمایشها کاری جسورانه و قابل احترام است.
همچنین جسارت شورای نظارت بر نمایش و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی در صدور پروانه برای اجرای این دست نمایشها در مناطقی که با هنر همیشه رابطهای توهم انگیز و سراسر سوتفاهم دارند، قابل توجه است.
امیدواریم این دست حمایتها نیز از سوی سایر سازمانهای اداری و دولتی شهرستان که با وجود دریافت سرانه بودجه فرهنگی کمترین یا به عبارتی فعالیت هنری و نمایشی ضعیف و کم سویی دارند، از کنشهای فرهنگی و گروههای هنری شکل بگیرد و حضور مسؤولان و مدیران دولتی و حکومتی را در سالنهای نمایشی و مکانهای فرهنگی شاهد باشیم.
انتهای پیام/س

































