شیفتگی و عشق بخشی از سرنوشت هر انسانی است که در در ازای این چند دهه زودگذر زندگی آنرا تجربه میکند و نه تنها مشمول همه انسانهاست، بلکه هر وجودی که در این جهان قلمرویی برای خود متصور است، نمیتواند مدعی شود که عشق را درک نکرده است؛ حال ممکن است در صحنه عشق، کننده باشد یا مورد کنش واقع شود.
شیفتگی و عشق بخشی از سرنوشت هر انسانی است که در در ازای این چند دهه زودگذر زندگی آنرا تجربه میکند و نه تنها مشمول همه انسانهاست، بلکه هر وجودی که در این جهان قلمرویی برای خود متصور است، نمیتواند مدعی شود که عشق را درک نکرده است؛ حال ممکن است در صحنه عشق، کننده باشد یا مورد کنش واقع شود.
مسعود نجاری از گروه هنری آفرینش در یادداشتی نوشت:
شیفتگی و عشق بخشی از سرنوشت هر انسانی است که در درازای این چند دهه زودگذر زندگی آنرا تجربه می کند و نه تنها مشمول همه انسانهاست، بلکه هر وجودی که در این جهان قلمرویی برای خود متصور است، نمیتواند مدعی شود که عشق را درک نکرده است؛ حال ممکن است در صحنه عشق، کننده باشد یا مورد کنش واقع شود !
به عبارتی یا کسی چیزی را دوست خواهد داشت و یا از سوی شخص یا چیز دیگری مورد مهرورزی و دوستی قرار خواهد گرفت؛ اما نگاه آدمها به عشق کمی متفاوتتر از آن چیزیست که طبیعت میپندارد.
گروهی کمیت عشق را در نظر دارند و گروهی دیگر به کیفیت آن توجه میکنند؛ از این رو دست برخی یک شاخه گل میچیند، در حالی که دستان دیگری یک باغ گل را کچل کرده است !
خوراک عشق وقتی خوشمزهتر میشود که کمی نمک به آن بیافزاییم؛ داستان یک زن دلباخته که روایتگر داستانی پر حادثه است، «مده» زنی است که وجود خود را در شور عشق حل کرده، با هر گام که در راه عشق به سوی معشوقش برمیدارد، تکهای از وجود خود را میبخشد.
او به این بخشندگی ادامه میدهد، نوبت به آخرین تکه وجودش میرسد تا آن را هم ببخشد، اما هرچه در این مسیر پیشروی کرده و از خویشتن خود دورتر شده است و بدتر از آن، معشوق خود را هم نزدیک نمیبیند !
اینجاست که تلنگر میخورد و خود را وارسی میکند، از ادامه راه پا پس میکشد و در جا میایستد، میاندیشد که در ازای آنچه بخشیده چه چیز دریافت کرده است ؟! این «مده-آ» است که میبخشد !
فریادی بلند بر سر جهان بیرون از خود سر میدهد، آخرین تکه وجودش هویت اوست که اگر آن را هم بدهد در عشق ذوب گشته است؛ اما «مده-آ» زنی نیست که ببازد، او گام برمیدارد، ولی رو به عقب؛ خود را در ابتدای مسیر عشق میبیند که چگونه تکه تکه شد تا عشق خود را بدست آورد، اما وجود او هیزم آتش عشق کسی دیگر شد !
معشوقش از او دست کشید و با یاری دیگر هم پیمان شد؛ شور عشق «مده» آتش زیر خاکستر میشود و شعلهور از درون میسوزد و به بیرون از خود زبانه می کشد؛ شرارههای آتش خشم او آسمان را هم در مینوردند بهگونهای که تخت خدایان هم لقمه این اژدهای دلشکسته میشود و از هفت طبقه آسمان خدایان را به پایین میکشد تا به او هشدار دهند: «مده» ! تو جهان را در آتش عشق خود میسوزانی ! خاموش شو!
اما مده قصد سازش ندارد؛ او پاسخ میدهد: «مده- آ» دوباره آفریده شد تا زندگی خود را بازپس بگیرد، بسوز ای جهان، در آتش این عشق ! اینست بازگشت «مده-آ»
فریده فکری در تازهترین تجربه نمایشی خود به پشتوانه و حمایت دوستانش در گروه تئاتر چکاوک، نمایش “مده ” را بر روی صحنه آمفی تئاتر فرهنگسرای مهر بومهن نمایش داد. نمایشنامه بازنویسی شده اثر ژان آنوی فرانسوی است که او نیز نمایشنامهای را که اوریپید در سال ۴۳۱ پیش از میلاد با عنوان «مده- آ» نوشته است، بر پایه جهانبینی روزگار خود در سال ۱۹۴۶ دراماتورژی کرده است.
قصه با تنهایی «مده» و دایهاش در جزیرهای که به تبعید بسر میبرند آغاز میشود، جشن و رقص و پایکوبی در آنسوی آب برپاست، اما در دل «مده» آتش کین عشقی جوش میزند؛ دایه میکوشد تا او را آرام کند، اما توصیههایش کارا نمی افتد.
کرئون پادشاه کورینت به سراغ مده میآید تا از او بخواهد شهر را ترک بگوید، چرا که سودای جنایات مده برای رسیدن به معشوقش به گوش همگان رسیده است، اما «مده» مصمم است تا انتقام خود را بگیرد، از این رو دو فرزند کوچکش را بامدادان با صندوقچهای از پیشکش و هدیه ازدواج راهی کاخ پادشاهی کرئون میکند تا جشن عروسی پدرشان ژازون را گرامی بدارند.
تازه عروس ژازون پیشکش «مده» را از صندوقچه بیرون میآورد، اما به همین ارتباط نزدیک بسنده میکند تا جواهرات آغشته به زهر، کار را یکسره کند؛ پادشاه و دختر تازه عروسش در قصر جان میسپارند، اما «مده» به این سرانجام خشنود نمیشود، او شوهر و فرزندانش را هم میکشد و در پایان خود نیز در این آتش خشم و نفرت میمیمرد.
این نخستین تجربهایست که از بعضی بازیگران گروه نمایش «مده» میبینم؛ تلاش آنها برای گوش فرا دادن به آنچه که بر صحنه به یکدیگر میگویند تا در پاسخ تصنعی رفتار نکنند، مشهود است و به اصطلاح بازیگران همدیگر را میشنوند و در هر لحظه حضور دارند؛ هدف سراسری را درک کردهاند و به محرکها در راستای موضوع واحد در آنیترین لحظه پاسخ میدهند.
نخستین وزنهای که ترازوی بازی در نمایش «مده» راسنگین میکند، بازی شخص کارگردان در نقش «مده» است؛ فریده فکری به درستی تنظیمات حسی تماشاگر خود را به دست گرفته است و در وقت و لحظه مناسب، هیجان و احساسات او را همچون اکولایزر بالا و پایین میبرد.
بازیگری به شیوه رمانتیسم توجیه میکند تا هنر را وسیلهای برای تحریک احساسات قرار دهیم؛ این تمام کاری است که فریده فکری با «مده» بر روی صحنه میکند؛ پوشش سرخ و سیاه او دو وجه از یک شخصیت را نمایان میکند، قدرت و شور عشق.
درک او از موقعیت نقش به ما نشان میدهد که او وقف رویداد و عمل صحنه است؛ بازیگران در درک و توضیح شرایط محیطی توجیه شدهاند و نیز به قدر سهمی که به آنها سپرده شده، روی صحنه نقش خوانی میکنند و از بزرگنمایی و برجسته شدن پرهیز میکنند؛ همچون آن بخشی که حسین نصیری و سجاد زنگی، نگهبانان رضا همتی در نقش کرئون پادشاه کورینت را بازی میکنند.
اگر هم احساس میکنیم که مقدار طنز و کمیک آنان در تفاوت با صحنه پیشین نمایش برجسته مینماید، همچون آن صحنه از جنبوجوش رضا همتی وقتی که از فرقان به پایین میآید و برای «مده» خط و نشان میکشد، به دلیل تدبیری است که کارگردان احیانا به توصیه مشاور خود هومن رهنمون به کار بسته است؛ چرا که کمدیها دنده معکوس نمایشهای تراژیک هستند تا موتور نمایش شتاب بگیرد و در مسیر رسیدن به هدفی یگانه و مشخص پیش رود.
اگر چه نمایشی که پیش روی ماست به ساختاری کلاسیک نزدیکتر است تا تراژدی آن هم نه در شیوه اجرا، بلکه به دلیل وامداری از عناصر نمایشی یونان باستان .
فریده فکری در جایگاه کارگردان از فن استعاره در اجرا بهره میجوید و در مقام بازیگری، نشانهها و نمادها را برای پردازش شخصیتها و پیشبرد قصه به کار میبندد؛ همچون صحنهای که «مده» یکسر ریسمان سرخ رنگ را به دست خود و سر دیگر را به دستان ژازون گره زده است، میتوان نماد وابستگی و عشق «مده» به ژازون و اسارت او در این عشق دانست که از وجود خود در تن و جان معشوقش دمیده است، بهگونهای که در پاسخ به کرئون میگوید :
” نام من و او قرنها به هم پیوسته است؛ ژازون و «مده»، اینها از همدیگر جدا نمیشوند؛ دخترت با ازدواج با ژازون با من نیز ازدواج کرده است، با پذیرفتن ژازون به کاخ خود مرا هم به جمع خود راه داده اید. ”
و در ادامه روند قصه «مده» به دلیل نپذیرفتن سازش و مخالفت با دیگر شخصیتهای نمایش، پس از کشتن کرئون، دخترش، ژازون و فرزندانش، خود نیز میمیرد، اما هویت خویش را باز پس گرفته است و اینجاست که در هنگام مرگ میگوید: ” «مده» دوباره زاده شد و به اصل خویش بازگشت.”
کارگردان راکوردهای صحنه را با دکوری ساده و مینمالیستی حفظ میکند، چراکه پرداختن به طراحی دکور و آکسسوار صحنه برای نمایشنامهای در اندازه «مده_آ » ورای زیباییشناسی و کاربرد نمایشی چالش برانگیز خواهد بود؛ ناگزیر سوار کردن دکور بر روی صحنه آمفی تئاتر فرهنگسرای مهر شهرستان پردیس، کارگردان را در چینش میزانسن محدود خواهد کرد.
نور و صدا برای توضیح شرایط محیطی صحنه، به قدری که بدانیم داستان نمایش در کجا و چه وقت پیش میرود بسنده میکند؛ برای نمونه آن صحنهای که «مده» تصمیم میگیرد که برای بازپسگیری زندگی و هویت خویش بپاخیزد.
نور اصلی و تخت صحنه میرود و نور نقطهای(Spot Light ) بر صحنه میتابد و نور کلیدی(Key Light) روی چهره «مده» تابانده میشود؛ کارگردان با این طراحی یک نمای نزدیک(Close-up) از «مده» به تماشاگر تئاتر میدهد.
از این رو بدیهی است که بضاعت سالن نمایش فرهنگسرای مهر پردیس، بیش از سالنهای موجود در منطقه است که با وجود امکانات محدود و کوچک، هزینه اجارهای نامتعارف بر هنرمندان تحمیل میکنند، همچون سالن دولتی آمفیتئاتر فرهنگسرای کوثر شهرستان دماوند.
فربد عقیده مندالهی در کنار بازنویسی نمایشنامه دستیار کارگردان و بازیگر نقش ژازون نیز هست؛ او ژازون را همچون «مده»، از دوران باستان به جهان نمایش نمیآورد، بلکه ژازون نماینده انسان امروزی است؛ همان وضعیتی که در نمایشنامه ژان آنوی دارد، اما امروزیتر و نزدیک به تماشاگر امروز.
دیالوگ و دغدغههای او نیز نزدیک به همین دوره است، به عبارتی او در این نوشته «مده» را از جهان کلاسیک در برابر واقعیتهای موجود، شخصیتها و مسئلهشان قرار میدهد؛ گرچه ژازون در بازنویسی فربد عقیده مندالهی بیشتر به ژازون در نمایشنامه “مدیا” اثر سنکا (نمایشنامه نویس رومی) نزدیک است تا به “مده_آ ” اوریپید یا ” مده ” ژان آنوی.
او در بازنویسی خود از اثر ژان آنوی، خدایانی که میتوانند نماد قدرت و سیاست باشند، از کاخ حکومت و مسند قدرتشان با فرقان به زیر میکشد، ابای افتاده بر سر کرئون، دو نگهبان اسلحه به دست با عینکهای دودی و کت و شلوارکپوش که کارگردان برای رضا همتی به عنوان پادشاه به کار بسته است، به این برداشت ذهنی قوت میبخشد؛ اگرچه این نمادها در متن ژانوی آنوی هم به وضوح دیده میشوند.
به هر روی این گونه خوانش آثار کلاسیک، روش نویسندگان اروپایی به ویژه فرانسوی در قرن بیستم است که موجودیت نمایشنامههای حماسی را در هر دورهای توجیه میکند، چرا که مسئله و حادثه اصلی این دست نمایشنامهها، انسان، سرنوشت، موقعیت و دست آخر مرگ اوست !
نمایش «مده» با همه زیباییهایش نقدهایی نیز دارد؛ یکی از آنها بازی زهرا (شهرزاد) تاک در نقش دایه است، به این دلیل که او شرایط محیطی و فضای نمایش را کمتر درک کرده و به نسبت، کمی بازیاش در راستای هدف سراسری نمایش است.
گرچه بازی او ضایع نمیشود و تماشاگر او را میپذیرد و دیالوگ و حرکاتش را هم دوست دارد، اما این بازی در خور و مناسب شخصیت دایه در نمایش «مده» نیست؛ این نشان میدهد که برای بازیگر یا به احتمال بیشتر برای کارگردان و مشاور او، این نقش دست کم گرفته شده است و یا به سبب خوانش امروزی از نمایشنامه «مده»، شخصیتی کمیک و خوشباش برای دایه در نظر گرفتهاند.
گویی از شهرزاد تاک خواسته شده تا تصویری کمیک از شخصیت دایه بسازد، همچون صحنه نخست، وقتی مشغول راه رفتن بر روی صحنه است تلاش میکند راه رفتن و میمیک چهرهاش خندهدار هم باشد.
به هر روی وقتی چارچوب و ساختار نمایشنامه کلاسیک است و شخصیت تراژیک مده در کنار حادثه اصلی نمایش در اثر ژان آنوی بازنوشت و باز تولید شده است، نمیتوان توجیه کرد که به سبب نوع بازخوانی نمایشنامه، شخصیت دایه کمیک و طناز طراحی شده است؛ چرا که دایه و «مده» لازم و ملزوم یکدیگرند.
یا در صحنه دوم که با ورود کرئون و نگهبانان آغاز میشود؛ در لحظهای که «مده» با کرئون در حال گفتوگو است و باید تمرکز تماشاگر بر بازی آن دو باشد، دایه با حرکات اضافی و کشمکش ناموجه با یکی از نگهبانان، توجه و حواس بیننده را به سوی خود میکشاند؛ البته شاید این اتفاق در این اجرا رخ داده و نه تدبیر و خواست کارگردان باشد و نه اراده آگاهانه بازیگر .
اهمیت نقش دایه در معرفی شخصیت «مده» به تماشاگر است، به ویژه در نسخه ژان آنوی؛ چرا که آنوی نیز همچون آشیل، سوفوکول و اوریپید نمایش را با پارالوگ (پیشگفتار) آغاز میکند تا تماشاگر بداند تا اینجای داستان که به تماشاگر نشان داده نشده، چه بر سر شخصیتهای نمایش گذشته و حال، داستان نمایش از کدام نقطه آغاز میشود و قرار است تماشاگر با چه چیزی روبرو شود و چه در صحنه رخ دهد، نظیر آنچه که در یک تریلوژی(Trilogy) رخ میدهد و ممکن است تماشاگر یک بخش از سه اجرا را ندیده باشد.
«مده» در برابر انسانهایی قرار دارد که تمایلات آنها زمینی و سطحی است، آنها به لقمه نانی ناچیز و دستمزدی که ماهانه دریافت میکنند و شاید با تهماندهاش بتوانند خوشگذرانی فقیرانهای کنند، قانعاند.(همچون صحنه آخر نمایش گفتوگوی دایه با نگهبان پیش از مرگ «مده»)
از اینرو آنان با مده مخالفت کرده و او را به سازش دعوت میکنند و حتی دایه از او میخواهد که همچون زنان دیگر، سر به زیر اندازد و سرنوشت و تقدیر خود را چون زنان بیچارهای که در عشق اندوهگین و مغموم، شکستخورده و مغبون میشوند بپذیرد.
به همین دلیل هر چه شهرزاد تاک شخصیت دایه را نقطهای مقابل با آرمان و هدف «مده» ایفا میکرد، بازی مکمل و بهتری از خود به نمایش میگذاشت، بهگونهای که آن بخش از صحنه نخست که «مده» دست بر گریبان دایه میاندازد تا او را خفه کند، برجسته تر میشد و تماشاگر شخصیت قاطع و انتقامجوی «مده» را از همان نخستین لحظات نمایش در مییافت و از سختی کار بازیگران در صحنه دوم برای توجیه هدف «مده» و توضیح شخصیت او( گفتوگوی کرئون با «مده» ) کم میکرد که خوشبختانه رضا همتی و فریده فکری هر دو از پس این مسئولیت به قدر موجه برآمدند .
نمایش را دیالوگهای متراکم و پشت سرهم و ریتم تند در برگرفته است؛ نکته قوت اجرا شاید همین ریتم تند آن باشد، چرا که با وجود ۷۰ دقیقه دیالوگ، ریتم آرام و کند شکیبایی تماشاگر را به تنگ میآورد، اما جای فضاهای نمایشی در اثر «مده» خالی است.
گرچه تماشاگر و مخاطب تئاتر، سلیقهای نزدیک به مدیوم تصویر و سینما و ریتم سریع پیدا کرده است، اما اقتضای تئاتر به همین فضاهای نمایشی است و شاید بهتر این است که تماشاگر به اضافه شنیدن دیالوگهای بازیگران، ببیننده فضاهای دیگری هم باشد، نظیر پخش نریشن «مده» در صحنه آخر.
روشن و بدیهی است که این کار سبب طولانیتر شدن زمان اجرای نمایش هم میشود؛ در حالی که کارگردان نمایش را با فاصلهگذاری همچون فرستادن فرزندان به کاخ کورینت برای پیشکش کردن صندوقچه جواهرات آلوده به زهر کشنده پیش میبرد، نشان از آن دارد که پرداختن به موضوع اصلی نمایش و زمان اجرا برایش اولویت بیشتری دارد .
نمایش «مده» در مقایسه با بازخوانی و اجراهای نزدیک به خود از آثار کلاسیک جهان و نیز مدتزمان تمرین و تمرکز گروه برای به صحنه بردن این نمایش، از دیدگاه نگارنده اثری موفق و تماشاگرپسند به شمار میرود که سبب ورود مردم و آشتی آنان با سالنهای نمایش خواهد شد؛ هرچند مردم ایران در فرهنگی رشد یافتهاند که هنر جزء جدا ناشدنی از زندگی آنان است، گرچه تلاش برخی مسئولان و مدیران در مسیری مخالف با سلیقه و خواست مردم و تلاش و پویش هنرمندان در حرکت است.
به گفته مشهور سعدی خوش سخن : ” ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی *** این ره که تو می روی به ترکستان است”
نمایشنامه «مده-آ» دو بار نوشته شده و یکبار دراماتیزه و بازنویسی و بارها و بارها بازخوانی و بازنویسی شده است؛ در نمایشنامهای که اوریپید به نام «مده-آ» و «سنکا» به نام مدیا در سدههای پیش از میلاد نوشتهاند، هر دو مسئله انسان با خدایان را به میان میکشند؛ با این تفاوت که اوریپید به شدت نویسندگان پیش از خود آشیل و سوفوکل به خدایان باور ندارد و به اصطلاح ذوب در اساطیر آسمانی نیست.
این سطح از تمایلات منطقی اوریپید را در جایی از نمایشنامه درک میکنیم که خدایان برای هشدار به «مده-آ» با ارابه خود فرود میآیند .
اما ژان آنوی در ۱۹۴۵سال پس از میلاد، مسئله انسان با انسان و سرنوشت و موقعیت او در جهان هستی را مورد پرسش و سوال قرار میدهد؛ بهگونهای که خدایان را با گاری از آسمان به پایین میکشد، اما نه برای هشدار دادن به «مده-آ»، بلکه به هدف رایزنی و گفتوگو با او؛ همانگونه که مارتین هایدگر در کتاب هستی و زمان، به پرسشهای بنیادین پیرامون هستی میپردازد و مسئله انسان با انسان نیست چه برسد خدایان با انسان . هنرمندان سبک ابزورد مسئله هستی را هم به چالش میکشند و امید انسان در برابر مرگ و سرنوشتش را واهی و پوچ میانگارند.
دلیل این اندازه تفاوت نمایشنامه اوریپید با برداشت ذهنی ژان آنوی از همان داستان، در برخورد خدایان با خروش «مده-آ» در جهانبینی و وضعیت روزگار نویسنده است؛ اساطیر و شخصیتهای تراژدی امید را واهی و سرنوشت انسان را پوچ میدانستند و مرگ او را باور داشتند؛ از این رو خود را وقف اندیشه و باور خود میکردند تا برای آن، جان خود را فدا کنند.
آنها جای هیچگونه کوتاهی و پایین آمدن از موضعشان بخود و دیگران راه نمی دادند؛ این مؤلفه در آثار نویسندگان کلاسیک ایرانی نیز دیده میشود، همچون شاهنامه فردوسی که پهلوانان در راستای هدف خود حماسه را میآفریدند .
از همین رو «مده-آ» در همه خوانشهای نمایشی شخصیتی تراژیک دارد؛ چرا که اگر او نیز نسبت به عشق و آرمان و هدف خود سست باور شود، حادثه اصلی نمایش از بین خواهد رفت؛ تلاشی که بسیاری به پیروی و تقلید از خوانشهای “هاینر مولر ” از متون کلاسیک و تراژدی کردند، اما هیچگاه به اندازه او در بازخوانی مدرن و پست مدرن از ادبیات باستانی و اساطیر و شخصیتهای حماسی موفق و صاحب سبک نبودند.
اما انسان قرن بیستم به شدت دو دل و مردد است، چرا که امیدوار است که بر سرنوشت خود چیره شود و آنرا تغییر دهد؛ از اینرو در هر موضعی که باشد قاطعانه رفتار نمیکند و ترجیح میدهد که با گفتوگو به بازخورد و نتیجه ای بُرد، برد برسد.
کرئون قرن بیستم دوست دارد که پوششهای اشرافی بر تن کند، بخورد، بنوشد و شاد باشد و مردم هم تضمین قدرت و دولتش باشند، هر که به دادخواهی علیه او برخاست با او به گفتوگو مینشیند، اگر هم با او به بازخورد بُرد، بُرد نرسید، ترجیح میدهد که او را از خود و مردمش دور نگه دارد، نه اینکه خونش را بریزد و یا به عبارتی او را زندانی کند تا جامعه به سبب او تحریک نشود !
البته نباید دغدغه سیاسی آنوی را در بازنویسی و دراماتورژی «مده-آ» اوریپید نادیده گرفت؛ «مده» فرانسهای است که زیر چکمه آلمانی ها لگدمال شده و جنگ جهانی چهره دلنواز و هنرمندانه پاریس را به خاک و خون و ویرانی کشیده است؛ بیشک فرانسه باید خروش کند تا دوباره شکوه خود را بازیابد و صحنه رفتوآمد شفیتگان و هنرمندان شود .
بنابر این توجیه ، کرئون پادشاه کورینت در متن آنوی در پاسخ به خروش و شورش «مده» با او به گفتوگو مینشیند؛ چرا که اندیشه ایدهآلیسمی و آرمانگرایانه او نیز همچون انسان مدرن روزگار خود کوچک و خُرد شده است و تمایلات آسمانی پادشاه رنگوبوی زمینی گرفتهاند .
شاید بتوانیم از دیدگاه فراخویی و اخلاق اینگونه نگاه کنیم که نمایشنامه «مدیا»، «مده-آ» یا «مده» به ما گوشزد میکند که در جهان پیرامون خود میبایست پاسخگو اندیشه، گفتار و کردار خود باشیم؛ چرا که این ما هستیم که با اعمال خود از انسانها “مده ” میسازیم تا تمام وجود و هستی خود را برای گرفتن انتقام به کار ببندند.
بنابر اندیشه ژان پل سارتر نویسنده فرانسوی همدوره با ژان آنوی، اگر «مدهها» قدرت خود را در زیباتر کردن زندگی برای همه مردم جهان به خدمت بگیرند، جهان ما چه اندازه آرام و دلنشین خواهد شد و زندگی بر همگان چه اندازه آسوده و سعادتمند خواهد گذشت.
در پاسخ به نیکیها، بدی نکنیم و از مهر و عشقی که دیگران به ما دارند سپاسگزار باشیم، نه اینکه آنان را طعمه سود و منافع شخصی خود قرار دهیم؛ به پیمانهای خود که با دیگران میبندیم وفادار بمانیم، خیانت نکنیم و منتشرکننده نیروی تاریکی و اهریمنی در وجود و قلب خود و یکدیگر نباشیم .
اجرای نمایش «مده» تلاشی است قابل احترام از سوی گروه جوان تئاتر چکاوک با خوانشی توجیهپذیر، بر اساس نمایشنامهای با بالاترین شمار اجرا در قرن بیستم در بین آثار کلاسیک جهان؛ همچنین از اجرا و بازخوانی این اثر کلاسیک در محیط شهرستان که سلیقه و طبع تماشاگر را بهبود خواهد بخشید، به عنوان تماشاگر و مصرفکننده کالای فرهنکی سپاسگزاری و تقدیر میکنم.
مسعود نجاری
گروه هنری آفرینش
۱۱ بهمن ماه ۱۳۹۷ خورشیدی.



































